گـُوبـــاره | |||
Thursday, January 26, 2017
بسياری از ويژگی های روانی انسان نيز، ريشه در رفتارها و کردارهای پايدارِ برآيشی پستانداران دارد. پستانداران جانورانی خونگرم، سرماگريز، زودرنج، گروه زی و آب وخاک پرست اند. آنان همچنين تاب چندانی برای درد کشيدن ندارند و دردِ هماره و بی گسست، آنان را زودتر از جانوران ديگر از پا در می آورد. انسان نيز همه اين ويژگی ها را دارد. اما توانايی اين را نيز دارد که در پرتو آموزش و پرورش، آگاهانه، دست از پرستش خاک و خون بردارد و با نگرشی جهانی، خود را شهروند جهان بداند. او همچنين می تواند تب و تاب ِ درد را با داروهای دردکاه، کنترل کند. يکی از کاستی های برآيشی انسان در اين راستا، قبيله گرايی ست که ريشه در برآيش خوی گروه زيستی انسان دارد. اين خوی، هم زمينه زيستن انسان با ديگران (قبيله، قوم، وطن) را برايش فراهم میآورد و هم زمينه ستيز و کشُتن و کشُته شدن را. آزمايش های چندی نشان داده است که شيمايه بسياری از بخش های مغز انسان، با پا گذاشتن او به جمع، به يکباره دگرگون می شود. تپش قلب، آهنگ خيزو ريزِ خون در رگ ها، فشار خون، دمای بدن، ميزان نم ِ پوست، امواج مغناطيسی مغز و روندِ فرودم و بازدم، همه با پيوستن انسان به گروه ، يعنی پاگذاشتن به جايی که گروهی ديگر از انسان ها درآن جمع اند، دگرگون می شوند. البته اندازه اين دگرگونی ها، پيوندی نزديک با نوع و شکل و کارِ گروه و نيز جنس، سن، جايگاه فرد در رده بندی های اجتماعی، شخصيت، دانش و نيازهای وارد شونده دارد.
Post a Comment Thursday, January 19, 2017
کلنجار اهل دين با جُستاوردهای داروين، نه کلنجاری دينی ست و نه دانشی. اگر چنان می بود، ميدانی برای داد و ستدی دوسويه برای اهل دين و دانش پديد می آورد که بازتاب های آن باروری فرهنگی می توانست باشد. اين کلنجار هميشه و در همه جا، کوششی سياسی برای پيش گيری از بسته شدن دکان های دين فروشی بوده است. نيز چنين است داستان مبارزه اهل دين با حقوق بشر، آزادی زنان، دگرانديشان، بی دينان، و هم با دستاوردهای نوآورانی چون؛ کوپرنيک، گاليله، مارکس، فرويد، لايل و ديگر نوآورانی که پرده از روی حقيقت های پنهان برداشته اند و چشم اندازهای تازه ای برای نگرش به جهان هستی و پديدارهای آن برای انسان گشوده اند.
فرهنگ مدرن، رای مردم را تنها سرچشمه مشروعیت قدرت برای دولت می داند و برآن است که هر فرد در جامعه، فارغ از دانش و دارایی و پیشینه خانوادگی و پایگاه احتماعی و زور و ریزی و درشتی و سن و سال خود، تنها یک رای برای گزینش حزب و یا سازمان دلخواه خود دارد. این چگونگی همه ارزش های سنتّی را نادیده می گیرد و امتیازهای حسبی و نسبی را بی بها می کند. از چشم انداز فرهنگ مدرن، قدرت مایه فساد است و بهترین شیوه برای مبارزه با این فساد، پخش کردن قدرت در جامعه و داشتن نهادهای مهار کننده ای است که با شیوه های های قانونمند و سنجش پذیر، اداره شوند. این نگرش، کسانی را که به کانون های قدرت دسترسی دارند و به هر بهانه ای خود را برتر از دیگران می دانند، خوش نمی آید و بنام دین، کشور، ملت، قوم، ناموس، تاریخ، قانون و انسانیت، با حاکمیتِ مردم بر سرزمین و سرنوشت خویش، مبارزه می کنند. ریشه دشمنی حکومت های ما با اندیشه های مدرن را از این زاویه باید بررسید. دشمنان مردم در هر سرزمین، دشمنان اندیشه اند، زیرا که اندیشه، پیش نیاز آزادی و درگیری مردم در اداره امور کشور است.
Post a Comment Wednesday, January 18, 2017
ساختار روانی انسان به گونه ای ست که در آن، فرد، پیروزی های خود را بحساب خودش می گذارد و شکست ها و ناکامی هایش را بحساب دیگران. این سخن را درباره قوم ها و ملت ها نیز می توان گفت. نمونه ایرانی این چگونگی، رویارویی ایرانیان با رویدادهای تاریخی ست. چنين است که هر رویدادی را که پنداره همگانی آن را خوشایند می داند، به ایرانیان نسبت می دهند، مانند؛ ماندگاری زبان فارسی برای فارسی زبانان و پایداری آن در برابر یورش زبان و فرهنگ عربی. اما هرآنچه ناخوشایند و ناروا انگاشته می شود، کار دیگران پنداشته می شود، مانند، ناکامی در صنعتی شدنِ کشور- که به گمان بسیارانی، کار انگلیسی هاست – و یا ناکامی از بهره وری از سود ناشی از نفت که – باز هم تقصیر انگلیسی ها و البته امریکایی هاست. گاه نیز رویدادی دستکار خود ایرانی ها پنداشته می شود و سپس با آشکار شدن پیامدهای حساب نشده آن به دیگران نسبت داده میشود، مانند انقلاب که نخست نزدیک به صد در صد مردم آن را بومی می دانستند و اندی و چندی بعد بسیاری درماندند که – بقول شاعر- ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را؟
اکنون بیش از یک سده از روزی که نخستین کلنگ ِ اولین چاه نفت در خاورمیانه در ایران به زمین زده شد، می گذرد. یک صد و اندی سال پیش، نخستین بشکه نفت از این سوی جهان، از ایران بسوی انگلیس روانه شد. از آن زمان تاکنون سخن درباره خوب و بد این رویداد بسیار گفته و نوشته شده است. برخی پیدایش نفت در این سرزمین را " بلای سیاه" خوانده اند. این سخن اشاره به بازتاب های سیاسی و فرهنگی ای دارد که پیدایش و فروش نفت سبب شده است، برخی دیگر پاسخ داده اند که اگر چنین است چرا نفت را باید بلای سیاه خواند؟ مگر نه این است که این ماده تنها جنس صادراتی جدی کشور ماست که هر ساله میلیاردها دلار بسوی ایران سرازیر می کند؟ راستی اگر اين نفت نبود، ايران در شکل کنونی آن وجود می داشت؟ پس با این حساب باید شیوه مدیریت نفت را بلای سیاه خواند و نه خود آن را که سرمایه بزرگ و سودمندی برای کشور ما بوده است.
........................ https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh Post a Comment Sunday, January 15, 2017
همه دین ها و آئین ها با چشمداشت به ساختار ژنتیک انسان پایدار می شوند و از آن در راه افسونکاری بهره میجویند. ذهن انسان بویژه انسان امروزی، سبب جوست و به هر آنچه بی سبب روی می دهد، خیره میشود و اگر پاسخی برايش نیابد، در شگفت می شود. شعبده بازان با چشمداشت به این رفتارِ ذهن انسان کار می کنند و هر تردستی و افسونگری با ته مایه ای از این چگونگی شکل می گیرد. پیامبران نیز با توجه به این ویژگی ذهنی، معجزه را گواهی بر راستی ادعای خود می دانسته اند.
پستانداران با نوازش آرام و رام می شوند و انسان که دسته ای از این رسته است، نیز. نوازش، نخستین دریافت عاطفی ِ نوزاد از مادردرهنگام آمدن به جهان است. دریافتی که هنگامه ی آمدن به جهان را آسان می کند و هراس نوزاد را کاهش می دهد و او آرام می کند. گرمای این مهر، تن پوش جان آدمی می شود و تا پایان هستی، او را امیدوار می دارد. جهان، جایی سرد و سیاه و سنگین است و ما را همین آتش هماره مانا، افراشته و افروخته و امیدوارمی دارد. نوازش، کلید انبان عاطفه انسان است. انسان چون دیگر پستانداران، با نوازش مجاب می شود. چنین است که مکان های مقدس را با ساختمان هایی دلنواز و با کاربرد ِ آینه و نور و عطر و گل و گلاب و گیاه و آب، پرداختی نوازشگر و روان گردان می کنند.
چرا در کنار هر واحه ی خوش آب و هوا، کلیسایی، کنشتی، معبدی، زیارتگاهی و یا نیایشگاهی هم هست؟ برای این که نیروی روان گردان ِ طبیعت در آن سرزمین ها، به حساب معجزهای آن زیارتگاهها و خدایان و ادیان وابسته بدان ها گذاشته شود. با این حساب، ادیان آبروی خود را در اذهان همگانی از ساختار ژنتیک ما می گیرند. یعنی هرآنچه را ما خوش می داریم، به خود می چسبانند و نسبت می دهند تا ما خوشداشت های خود را به حساب "کرامات" و "برکات" آنها بگذاریم. چنین است که بزرگترین شب سال، شب میلاد مسیح می شود و گل سرخ را "محمدی" نام می نهند و خورشید و ماه و ستارگان را ردَ پای قدسین می خوانند و آفتاب را پرتو ایزدی. نیز چنین است انتساب رو و بوی خوش به پیامبران و امامان و بستگان آن ها.
افسونباری ژن، سرچشمه افسونکاری دین هاست.
..................... https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/eh Post a Comment Thursday, January 12, 2017
يکی از پديدارهای شگفتِ هستی، همگونی ساختاریِ پوست نرينه و مادينه در نژادِ هر زينده است. اين چگونگی در انسان سبب شده است که مردان نيز دارای پستان های بيهوده و بيکاره باشند. اين پستان ها هيچ سودی ندارند و رويش آن ها برای آن است که پوستِ تن زن و مرد از روی الگوی برآيشیِ همانندی شکل گرفته است و چون زن، زينده ای پستاندار است مرد نيز به ناگزير جای پستان، برروی پوست اش آشکار است، اما اين پستان ها هيچگونه کارکردی ندارند.
البته اين سخن بدان معنا نيست که پوست ِ تن انسان، تن پوشی زنانه است زيرا اين تن پوش، در تن زن، جای خالیِ عضوهايی را که در آن تن وجود ندارد، بدرستی نپوشانده است. از اينرو ياخته های وسوسه گرِ و کامبخشِ جنسی در زنان در جای خود نيستند. اين چگونگی زيست شناسانی را که لّذتِ کردارهای جنسی را پاداشی برای همگون سازی (توليد ِمثل) می دانند، با گرفتاری روبرو می کند زيرا اگرزيندهای بتواند بدونِ درگيری و آميزش با جنس ِ ديگر، اين پاداش را بدون پذيرشِ نطفه بگيرد، اين پيش پندار نادرست می نمايد.
Post a Comment Monday, January 09, 2017
اُسکار وایلد مردم را به دو دسته بخش بندی کرده است؛ یکی آن ها که
مردم را بخش بندی می کنند و دیگر آنان که چنان نمی کنند. نکته ای که می خواهم
بنویسم مرا در رده نخست می گذارد و آن این است که در یک دسته بندی اختیاری می توان
گفت که هر سرزمینی درجهان کنونی، دارای دو فرهنگ است؛ یکی فرهنگ بومی و
دیگر فرهنگی که ریشهِ وارداتی دارد. این چگونگی در بسیاری از سرزمین هایی که
امروزه "کشور"، خوانده می شوند – بویژه کشورهایی که تجربه استعمار رسمی
نداشته اند، سبب دوگانگی فرهنگی شده است و ملت تازه ای را در برابر ملت بومی
هرسرزمین قرار داده است. این نکته تازه ای نیست اما اهمیت آن هنگامی آشکار می شود
که با یادداشت آن و از چشم اندازِ این بینش، به رویدادهای سیاسی این سرزمین ها
بنگریم.1
ایران نمونه خوبی برای چنین نگرشی است. سرزمینی با دوملت، یکی ملت ابراهیم و دیگری ملت ایران. این دوگانگی ریشه در رویارویی ما با فرهنگ غربی در سده گذشته دارد. پیش از این رویداد، همه مردم کم و بیش پیرو چشم اندازی همگون بودند، اما با ورود چشم انداز تازه ای که اکنون "بینشِ مدرن" خوانده می شود، شیوه دیگری برای زیستن پدید آمد که يکی از پیامدهای آن، رویارویی دو فرهنگ و شیوه زیستن بود. این رویداد، ستیز شهری و روستایی، کهنه و نو، سنت و بدعت و خودی و غیر خودی را پدید آورد با پیامدهایی که در چند دههِ گذشته شاهد آن بوده ایم. اگرچه رسانه های غربی می کوشند تا این ستیز را ویژه کشورهای اسلامی بشناسانند، اما چنین نیست و در کشورهای دیگری مانند هند نیز چنین کشمکشهایی را می توان دید. دوملیتی، بدینگونه که نوشتم، پدیده تازه ای در تاریخ بشراست. فرهنگ های پیش- مدرن، همگی چشم اندازی همگون داشتند و اگر لشکری برکشوری چیره می شد، این دوگانگی هرگز پدید نمی آمد. در آن روزگاران، ریشه های فرهنگ های همسایه، آبشخوری کم و بیش همگون و همپایه داشت وهمین همذاتی سبب داد و ستدی فرهنگی می شد. یورش آوران و یغماگران، با همان ابزارها و شیوه هایی می آمدند که مردم همان سرزمین در یورش به سرزمین های دیگر بکار می بردند. عرب ها، مغول ها و ترکان، درلشکرکشی های خود، با اسب و استر به ایران می آمدند و هم راه ها و رسم های خود را به آنان می آموختند و هم از ایرانیان راه ها و رسم های تازه می آموختند. اما فرهنگ غربی با ابزارهای دیگری آمد و سخنان دیگری از چشم اندازی دیگر می گفت. . ابزارهایی که ما چیزی از آن ندیده و نشنیده بودیم و نمی دانستیم. این فرهنگ، سخنانی دیگر داشت که ما هنوز هم در معنای بسیاری از آن ها مانده ایم. این رویدادِ تاریخی، دوگانگی بزرگی در ساختارِ سیاسی بسیاری از کشورهای جهان پدید آورده است که می توان آن ها را کشورهای دو ملیتی خواند. کشورهایی که یکی از آن دو ملت همواره با زور ِ سرنیزه دیگری را خاموش می دارد. نمونه این کشورها؛ ترکیه، مصر، ایران، الجزایر، اندونزی و پاکستان است. گفتیم که این چگونگی در ایران درپی ِ رویارويیِ فرهنگ های بومی و غربی، ملت ابراهیم را رویاروی ملت ایران نهاد. ملت ابراهیم، ملتی یکتاپرست و شریعتمدار است که ملیت خود در چارچوب باورهای خود تعریف می کند و مرز جغرافیایی ندارد. پیروان این آئین خود را بدان می شناسند و می شناسانند. یهودی، نخست یهودی است و سپس زاده سرزمینی. مسلمان نیز. فرهنگ این ملت، فرهنگ کاربرد ابزاری دنیا برای سامان دادن آخرت است. از این دیدگاه، جهان مزرعه ای است که انسان در آن برای آخرت کشت و کار می کند. آشنایی نسبی برخی از شهرنشینان و درس خواندگان، با اندیشه های مدرن، از سده گذشته سبب شده است که این دسته از مردم، دست از شیوه های سنتیِ زیستن و اندیشیدن بردارند و خواست ها، آرمان های تازه ای داشته باشند. برخی از این خواست ها؛ آزادی های فردی، قانونمندی جامعه، حقوق بشر، آزادی و برابری جنسی ست. این گونه، بخش فزاینده ای از مردمِ هر کشور، ملیت تازه ای درآن کشور پدید آورده اند که زمینه ساز بسیاری از کشمکش ها و جنگ های داخلی در کشورهای پیرامونی شده است. این دو ملت در کشورهای دوملیتی، نه زبان یکدیگر را می فهمند و نه همدیگر را به رسمیت می شناسد. چنین است که انسان امروزی براستی می تواند در وطن خویش غریب باشد. ........................... ۱. "ملت ابراهیم"، تعبیری قرآنی ست که با معنایی که ما امروزه از "ملت"، مراد می کنیم تفاوت اساسی دارد. گفتمان " ملت" به معنایی که امروزه به کار می رود یکی از ساختکارهای غربیان است که تاریخ چندانی ندارد.
.........
Post a Comment Friday, January 06, 2017
علی
شريعتی، مرتضی مطهری، حعفر سبحانی، يدالله سحابی و چند آخوند معمم و مزلّف ديگر
نيز، در زُمره کسانی هستند که تئوری داروين را در اين دو پرسش که آيا انسان از نسل
ميمون است؟ و، خلقت انسان آنی بوده است و يا تدريجی، خلاصه کرده اند و به خلقت
تدريجی رای داده اند و تئوری داروين را بی خطر شناخته اند. همه اين کسان، کم و بيش
سخنانی بی مايه و بی ارزش در اين باره نوشته اند. البته از ميان آنان، يدالله
سحابی در کتابی بنام؛ "قرآن مجيد و خلقت انسان"۲،
گوی سبقت را در ياوه گويی از ديگران ربوده است. وی که آگاهی بيشتری از ديگرانی که
نام برديم، درباره انديشه های داروين داشته است، با پافشاری شگفتی، در کتاب خود
برآن است تا حقايقی را که در اين باره می داند، تحريف کند و ذهن خواننده کتابِ خود
را به سوی روايت اسلامی آن براند. وی نوشته است که کتاب های آسمانی يهوديان و
عيسويان با حقايق علمی همخوانی ندارند، اما مسلمانان را از پيشترفت های دانش باکی
نيست زيرا که:
Post a Comment Thursday, January 05, 2017
تازگی ها اروتیزم هم به فهرست گفتمان های شعر و ادبیات برونمرزی افزوده شده است و بسیاری از شاعران جوان در این حوزه نیز به طبع آزمایی پرداخته اند. البته این رشته در ادبیات فارسی، آنچنان هم که برخی می پندارند، تازگی ندارد. واژه عربی ِ "عروس"، که به زبان فارسی نیز راه یافته است، همان اروس (Eros)، نام ِالهه عشق در یونان باستان است که از زبان یونانی به زبان عربی صادر شده است. واژه همریشه دیگری در این باره، که در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد، "عرس" ( به ضم عین و سکون را) می باشد که به معنای جشن و شادمانی و سرور سرخوشی ست و امروزه می توان واژه های"بزرگداشت" و "نکوداشت" را نیز به معناهای آن افزود. پس رفتارها و کردارهای "اروسی"، در فرهنگ و زبان فارسی ریشه ای کهن دارد و ما همچنان زناشویی را عروسی می نامیم.
در ادبیات کهن فارسی نیز شعر اروتیک فراوان است. این هم نمونه هایی از این گونه شعردر آثارِ پیشینیان:
زیر دامان تو پنهان چیست ای نازک بدن
نقش سُم آهوی چین است یا برگِ خُتن (ابوالعلا گنجوی)
بزیرِ دامن ِ آن شــوخ دیـدم
دو انگشت از ید قدرت شده خم (لاله)
کف پای بلورینت، اگر دست دعا گردد
ز محرابِ خّم رانت، چه حاجت ها روا گردد! (مجمر اصفهانی)
کمر از کوه برون آید و این لعبت ِ شوخ
عجبم این همه کوه از کمر آورده برون (صبوحی)
گربگویند تو را با پسر ِ غیر چه کار
مادرش را به زنی گیرم و گردم پدرش (ایرج میرزا)
تا آنجایی که من می دانم، شعر اروتیک پیشینیان همه مردانه و ساخته و پرداخته شاعران مرد است. البته نمی دانم که شاعران زن نیز در روزگار ما شعر اروتیک می سرایند یا نه؟* اما میدانم که برخی از شاعران مرد در گذشته در این حوزه، خیال ورزی ها کرده اند، مانند؛ انوری ابیوردی، سعدی، خاکشیر اصفهانی و ایرج میرزا. چون در گذشته، شعر در فرهنگ ما دربرگیرنده همه گستره های هستی بوده است، پیشینیان درباره بسياری از پديده ها، منظومه می ساختند. برای نمونه، واحدی بخارایی درباره همسرش که سری بی مو داشته است. نوشته است که:
ای شوخ، رُخت ز لاله محبوبتر است
هر عضو ز اعضای دگر خوبتر است گر کاسه ی سر نداردت موی چه غم بی موی چو کاسه بود، مرغوبتر است
و یا شاعری که همسرش بینی نداشته است، این چنین گفته است:
بینی اگر نمانده برآن چهره، عیب نیست
منبر درون ِ کعـبه نمی دارد احتیاج
اما از همه زیباتر این بیت است که شاعر درباره دلبر آبله روی خود سروده است.
یار من بسکه نازک است تنش
مانـده جـای نـگاه بربـدنـش ....................................................... 1. شاید اروتیک خواندن این گونه شعر، جای پرسش داشته باشد. 2. می دانم که برخی از شعرهای فروغ،تن به این گستره می زند. مانند قطعه ای که با این مطلع آغاز می شود:
گنه کردم گناهی پر زلذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود ........... Post a Comment Tuesday, January 03, 2017
يکی
از بازتاب های بزرگ دوران روشنگری بر اديان جهان اين بود که آن ها را ناگزير از
بازنگری در کتاب های مقدس خود و تفسير دوباره متون آن ها در پرتو دستاوردهای
انقلاب صنعتی اروپا کرد. از آن زمان تا کنون، دين هايی که پيش از آن پيشرو و
رهنمود دهنده بودند و پاسخ هر پرسش را در کتابِ مقدسِ خود می يافتند و می دادند،
ناگزير از بازخوانیِ آن متون برای يافتن اشاره ای به کشفيات و اختراغات تازه صنعتی
شده اند.
اکنون
هربار که پژوهشگری راز تازه ای از جهان هستی می گشايد، اهل دين، آسيمه سر به تکاپو
می افتند تا نشان دهند که رمزِ آن راز، در هزاره های گذشته در کتابی که آنان
آسمانی می پندارند، وجود داشته است. اين چگونگی را می توان درباره پيدايش هر پديده
تازه علمی و صنعتی ديد. زمانی که گوی گون بودن زمين و گردش آن بدور خورشيد آشکار
شد، دکانداران اديان ابراهيمی نخست آن را "کفر" خواندند و آنگاه که
پذيرش همگانی و جهانی يافت، با اشاره به ده ها آيه و حديث و روايت گفتند و نوشتند
که اين موضوع پيش تر در کتاب آسمانی آنان آمده بوده است. هم چنين است داستان کشف
وجود ميکروب و ويروس، رفتار ابر و آب، چگونگی پيدايش دريا، اختراع ماشين و راديو و
تلويزيون و تلفن و پرواز هواپيما و کشف ژن، گام نهادن انسان بر خاک ماه، برآيش
هستی از تک ياخته آغازين در آب، پيدايش بانک، بيمه، لايه اوزون، کامپيوتر و
اينترنت و فيسبوک و تلگرام. هربار که پديده تازه ای ساخته می شود، دکانداران اهل
دين با شتاب، آيه، حديث و يا روايتِ مربوط به آن را پيدا می کنند و با بافتن آسمان
و ريسمان بيکديگر، نشان می دهند که پيدايش چنان پديده ای در دين مبين آنان پيش
بينی شده بوده است!
نيز چنين است داستان انديشه های مدرن، از آثار ارسطو تا ساختار شکنی مدرن و آموزه های مارکس و فرويد و هايدگر، تا مفاهيم مدرن درباره آموزش و پرورش و بهزيستی و بانکداری و بورس و بيمه. اهل دين برآن اند که هر آنچه گفته شده است و گفته خواهد شد را می توان در سيره انبيا و اوليا پيدا کرد. اگر هم پيدا نشد، آن را در آثار پيران رهروی چون شيخ طوسی، سيد طاووس و علامه حلّی می توان يافت. اين چگونگی، دين را که تا پيش از انقلاب صنعتی، همه ی پرسش های مردم را پاسخ می داد و ديگران را پيرو خود می پنداشت، اکنون پيرو دانش و صنعت مدرن کرده است. Post a Comment Sunday, January 01, 2017
بیهوده نباید امیدوار بود که خوانش تازه ای از متن های مقدس و حدیث ها و روایت ها چاره ساز باشد. بیهوده نباید دل خوش کرد که فلان ملای فکلی وحی را انکار کرده است و بهمان آیت الله، انتظار را نمادی سمبولیک خوانده است و یا با فلان بهایی چای خورده است. این ها رویدادهای حوزوی ست که حاکم بودن آخوندها، آن ها را به میدان رسانه های همگانی کشانده است. به گمان من آنچه دین را در دینای کنونی برای کشورهاِیی مانند ایران بی معنا می تواند بکند، رونق اقتصادی و کار و سرگرمی و دلگرمی و امیدواری مردم به زندگی ست. این چگونگی در مالزی و اندونزی رخ داده است و اکنون بیشترِ مردم آن کشورها بجای بحث های بیهوده درباره خوانش تازه از دین و آشتی دادن دین و دانش و کم کرد ن شُر ملاها و گفت و نوشت درباره وجود خدا و جان و جن، در پی پیوستن به قافله کشورهای صنعتی هستند. هر چه انسان آسانتر و بهتر بتواند به این دنیا بپردازد، از آن پرداختن به آن دنیا بی نیازتر می شود. در دنیای کنونی، بیکاری و کسادی بازار، مادر همه بدبختی ها و خرافه پرستی هاست. در برابر آن، کار و سرگرمی و دلگرمی، شورآفرین و زندگی ساز و کهنه سوز است. آبادی، شادی می آورد و شادی بسی بیشتر از اندوه با آزادی سازگار است. دنبـــاله اين نوشته را در اينجــا بخوانيد: Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |