آفتابی
ترین روزهای آرمانی در ذهنِ انسان، همیشه در راه است و شگفتا که آرزوی
رسیدن به آن روزها، تا لبه پرتگاهِ نیستی با او میماند. زندگان، به امید
روزهای بهتر، به پیشواز مرگ میروند. بله، آرمان ها و آرزوها، ترفندهای
زندگی هستند تا انسان را پیش از فرارسیدن پایان راه، هماره دلگرم و سرگرم
بدارند. ترفندهایی رنگین و خیال پرور که ما را همیشه به هوای روزهای بهتر،
به کام نیستی و مرگ در میافکنند. این همه برای آن است که کسی پیش از فرا
رسیدن مرگ طبیعی خود، هستی خویش را پایان ندهد. ن
ام
این ترفند روانی، "امیدواری"ست. امیدواری، گونهای از استراتژی برآیشی ست
که پس از آگاه شدنِ انسان از هستی خویش در جهان، به فهرست رفتارهای برآیشی
او افزوده شده است. انسانِ آگاه از هستی خویش، به آسانی میتواند به
بیهودگی آن هستی پی ببرد و از همراهی با آن سر باز بزند. از آنرو، ذهنِ او
ماندگاری را با سرگرمی و دلگرمیهای گهگاهی، معنا میبخشد و او را در
راستای ماندن میرواند.
اهمیتِ امید در زندگی انسان چنان است که
اکنون، امید به آینده، یکی از سنجههای کیفیت زندگی انگاشته میشود و در
بررسی و سنجشِ کیفت زندگی در هرکشور، اندازه گیری میشود. هرجا که امید به
آینده، اندک است و چشم اندازِ روشنی ندارد، هر کاری شدنی ست و انسان در
آنجا به آسانی، دیو میشود. شاید از اینروست که دانته، شاعر نامدار
ایتالیایی، در شعرِ» کُمدی الهی «، دوزخ را، سرزمین نومیدی» خوانده است و
آورده است که بر سردرِ دوزخ نوشته است، «بیهیچ امید، پا به این وادی در
نه.»