هر روزگاری در بستری از آگاهی ويژه ای سپری می شود که زمينه سازِ ِ
ذهنيت مردمان آن روزگار است. اين آگاهی در روزگار ما سياسی ست. تا پيش از انقلاب
مشروطه، ذهنيت بيشتر مردم ايران دينی بود. اما از دوره مشروطه تا کنون ، سياست،
رشته ی پيوند همه پديدارها در ذهن ما شده است. آگاهی سياسی، ذهنيت سياست زده به
بار می آورد. چنين است که فرهنگ و اقتصاد و ادبيات و هنر و دين در کشور ما در سده گذشته، سياست زده شده اند و هم امروز نيز همه کشش ها و کوشش
های ذهنی ايراينان، در پس زمينه ای از سياست و سياست زدگی شکل می گيرد. اکنون ما در
هنگام رويارويی با هر رويداری، نخست از زاويه سياسی بدان می نگريم و آن را ورانداز می کنيم. اين چگونگی، کار را برای آنان که پی گيرِ
ادبيات ناب، دين ِ غيرسياسی، برنامه ريزی علمی، اقتصاد ِ بازار محور و هنر برای
هنر و زندگی غير سياسی هستند، دشوار کرده است. روزگارِ سياسی، آگاهی های زبانی،
قومی، فرهنگی، طبقاتی و جنسی را افزايش می دهد و راه بازگشت به دوران پيش از سياسی
شدن جامعه را تا جاودان بر ذهنيت مردم می بندد.