گـُوبـــاره | |||
Thursday, May 31, 2007
...ای شب معصومی که چشمهای گرگهای بيابان را به حفره های استخوانی ايمان و اعتماد بدل می کنی (فروغ فرخزاد) در خبرها آمده بود که رويدادهای اقتصادی چين در چند سال گذشته، بسياری از مردم اين کشور را به تکاپو برای "خوشبخت شدن"، که همان "پولدار شدن" است واداشته است. گويا خيال خوشبخت شدن درميان چينی ها، تبی آنچنان واگير و فراگير شده است که سالی هزاران چينی خوش خيال را راهی بيمارستان و تيمارستان و گورستان می کند. جريان از اين قرار است که بسيارانی که می خواهند يک شبه ره صد ساله بپيمايند، همه پس انداز و دارايی و خانه و کاشانه خود را می فروشند و پول آن در بورس سهام سرمايه گذاری می کنند. ناآگاهی از چگونگی کارکرد بازار بورس و افت و خيزهای ناگهانی آن سبب می شود که بسياری از اين سرمايه گذاران، همه دارايی خود را در اين قمار ببازند و در پی آن يا دست به خودکشی بزنند و يا راهی بيمارستان و يا تيمارستان شوند. البته اين روزها اين بيماری جهانی شده است و در ايران نيز شيادان خوشبختی فروش هر روزه دکان های تازه ای برای خوشبخت کردن مردم در گوشه و کنار کشور باز می کنند. يکی از اين دکانها، دکان ِ روانشناسی خوشبختی ست که در آن مشتری مادر مرده را با دعوت شدن به خريدن و خواندن کتابهای راهنمای خوشبختی، سی دی های سخنرانی های خوشبختی آور و ده ها ترفند جيب بری ديگر، در پی نخود سياه فرستاده می شود. برخی اين کتابهای " مفاتيح السعاده" امروزی اين هاست: در پی خوشبختی چگونه خوشبخت شويم آنچه دختران جوان بايد بدانند راز زناشويی موفق در راه موفقيت چشمها را بايد شست ناگفته نبايد گذاشت که اگر اين دکانها سودی داشته باشد، اين سود برای شيادانی ست که اين گونه بساط ها را برای خالی کردن جيب تنگدستان خوش خيال و ساده دل بپا می کنند. Post a Comment Monday, May 28, 2007
سرزمين ما از ديدگاه دارايی زيسبتومی و کانی در رده نخستين کشورهای سرآمد جهان است، اما از چشم انداز اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، در زمره وامانده ترين کشورهای پيرامونی ست. اين چگونگی سالهاست که ذهن بسياری از ايرانيان انديشه ورز را درگير خود کرده است و پرسش های فراوانی را برای ما و آيندگان پديد آورده است. يکی از اين پرسش ها اين است که گيرها و گرفتاري های فرهنگی و اجتماعی ايرانيان چيست؟ Post a Comment Tuesday, May 22, 2007
يکی از شگفتی های روزگار ما اين است که پنداره ها ی همگانی نادرستی در ذهن انسان می نشاند که به گمان من ريشه بسياری از ناخوشی ها و کژی ها و مژی های رفتاری و کرداری انسان مدرن است. چند تا ازاين پنداره ها را برمی شمارم تا منظورم روشن تر شود. 1. اين که هرکسی می تواند و بايد خميره خود را در کارگاه های آمورشی - يعنی دبستان و دبيرستان و دانشسرا و دانشگاه – بورزد و پرورش دهد. شمار فزاينده مردودين و واخوردگان اين نهادها گواهی برنادرستی اين پنداره است. سرخورد گان نظام آموزشی ، نه تنها بهترين و سازنده ترين دوران زندگی خود را تباه می کنند، بلکه داغی از اين شکست بر دل می گيرند که در بسياری از آنان زمينه ساز عقده های بزرگی در بزرگسالی می شود. همه کودکان درجاهايی که دسترسی به آموزش وجود دارد، با روياهای رنگين به دبستان می روند و بسيارانی از اين همه، با کابوس های سنگين، به لشکر بی کاران و رويا بافان می پيوندند. 2. اين که انسان بايد همه برآيندها و نيازهای زندگی شهری را تاب بياورد و خود را برای رويارويی با گرفتاری های آنها آماده کند؛ خدمت سربازی، گواهينامه رانندگی، کنکور، بچه داری، عيالواری و......، 3. اين که فرد بايد همه فن حريف باشد، از توانايی سوارکردن و راه انداختن ِ کامپيوترگرفته تا باز کردن راه بسته در دستشويی. از پرکردن فورم های اداری تا سخنرانی در جمع. يکی از اين پنداره های نادرست هم اين است که هرکسی می تواند نويسندگی کند. درست است، اگر ابزار کار را داشته باشد می تواند. اين کار، ابزار زيادی نمی خواهد؛ قلمی وکاغذی و نويسنده ای و سپس چيزی برای نوشتن. اما در بيشتر نوشته های فارسی، انگاراين دو نياز آخری – نويسنده و ايده - وجود نداشته است. اين که کسی خيال کند که آشنايی با زبانی برای نوشتن به آن زبان کافی ست، يکی از بزرگترين پنداره های نادرست اين روزگار است. از آن شگفت تر اين که کسی بدون داشتن سختی برای نوشتن، دست به اين کار بزند. Post a Comment Thursday, May 17, 2007
درچند سال گذشته هرچه درباره شاعران و نويسندگان نامدار ايرانی خوانده ام، همه بررسی هايی روان شناسيک و يا جامعه شناسيک از کارهای آنان بوده است. در هريک از اين بررسی ها، نويسنده با بافتن آسمان و ريسمان به يکديگر، کوشيده است تا نشان دهد که فلان شاعر ويا نويسنده، روشنفکری همه- دانا بوده است و درد و درمان را می شناخته است و کارهايش نسخه هایی زمانمند برای دردهای بی درمان ايران بوده است. چنين است که امروز خواهنده و خواننده کتابهای ادبی فارسی، با باورهای سياسی نيما و دست اندازهای روانی هدايت آشناست اما درباره ارزش ادبی کارهای آنان کمتر خوانده است. ما ده ها روايت درباره خودکشی هدايت و نمادها و نشانه های روانکاوانه آن و شخصيت های بوف کور داريم، اما تاکنون کسی به بررسی ارزش ادبی اين اثر، منهای بستر تاريخی و سياسی آن نپرداخته است. البته بررسی زمينه های تاريخی، روانی، سياسی و اجتماعی فرآورده های فرهنگی و هنری، کار ناروايی نيست اما نکته اينجاست که چرا در بررسی آثار ادبی ما به گوهر هنری اين آثار بهايی داده نمی شود و هماره زمينه های اجتماعی و نشانه های سياسی برجسته می شود؟ چرا " ادبيت" ادبيات، عيار ِ ارزشمندی برای سنجش آن نيست؟ به گمان من پاسخ اين پرسش را بايد در اين نکته که پيش تر بدان اشاره کردم، جست. اين که جهان ذهنی ما در سده گذشته شکلی سياسی به خود گرفته است و برداشت ها و يادداشت ها ی ما را زمينه ای سياسی داده است. از اينرو اکنون همه چيز ما سياسی ست؛ کار و بار و بازرگانی و صنعت و ادبيات و هرآنچه که می تواند سياسی نباشد. اين فضای ذهنی، گفتمان "هنر برای هنر" را برنمی تابد و هماره می کوشد تا ادبيات را از باورهای اخلاقی زمان بارور کند. در همين راستا چندی پيش معاون برنامه ريزي و اقتصادي استاندار قزوين از چشم انداز ديگری به فرهنگ و هنر گفته بود که : "فرهنگ و هنر در مقایسه با تکنولوژی و صنعت مقولاتی کم اهمیت و فاقد توجیه اقتصادی و ظرفیتهای لازم برای سرمایه گذاری هستند." Post a Comment |
يادداشت های ابراهيم هرندی eh118@yahoo.com نوشته های ديگر:مقاله ها و يادداشت ها برآيش هسـتی شعـــر طنـــــز پيوندها:کتاب های من بايگــانی:
August 2004
January 2005 May 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 February 2009 March 2009 April 2009 May 2009 August 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 April 2010 May 2010 August 2010 November 2010 December 2010 January 2011 February 2011 July 2011 October 2011 November 2011 December 2011 September 2012 October 2012 December 2012 January 2013 February 2013 March 2013 April 2013 July 2013 August 2013 September 2013 October 2013 January 2014 February 2014 April 2014 May 2014 June 2014 July 2014 August 2014 September 2014 October 2014 November 2014 December 2014 January 2015 February 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 July 2015 August 2015 September 2015 November 2015 December 2015 January 2016 March 2016 April 2016 May 2016 July 2016 August 2016 September 2016 October 2016 November 2016 December 2016 January 2017 February 2017 March 2017 April 2017 May 2017 June 2017 September 2017 October 2017 December 2017 April 2018 May 2018 June 2018 July 2018 August 2018 September 2018 October 2018 November 2018 December 2018 January 2019 February 2019 June 2019 September 2019 October 2019 November 2019 February 2020 March 2020 April 2020 May 2020 June 2020 July 2020 August 2020 January 2021 February 2021 March 2021 April 2021 August 2021 September 2021 October 2021 June 2022 July 2022 September 2022 October 2022 November 2022 December 2022 February 2023 March 2023 April 2023 May 2023 June 2023 July 2023 August 2023 September 2023 October 2023 November 2023 December 2023 February 2024 March 2024 April 2024 May 2024 June 2024 July 2024 August 2024 September 2024 October 2024 November 2024 |