درهاى بسته است
- اگر هست-
چيزى ميان ما و رسيدن
ما در مدار ِ بسته خواب ِ هزاره ها
تكرار مى شويم
آهنگ پركشيدن
با سايه هاى سنگى ِ اسبان بالدار
پرواى دل سپردن
برآبهاى رفته
بر يادهاى بى بار
ما در چهلستون ِ سكون ايستاده ايم
افسون ِ سادگى ست
دستى كه خوابهاى مرا نفش مى زند
اين برج عاج از هوس زيستن تهى ست