گـُوبـــاره
 

Saturday, September 15, 2018


نوبتِ مــــا 


تا نوبت ما شد، همه چی زیروزبر شد
در دورۀ ما، نوبتِ اما و اگر شد

یک خنزریِ پنزری از ره نرسیده
شاهنشه اسلامی عمامه بسر شد

هر راه سوی چاه، سراسیمه روان گشت
هر بد که در اندیشه ی ما بود، بتر شد

هر پویش و هر جوشش و هرکوششِ ناچیز
همسایه ی دیوار به دیوارِ خطر شد

فواره خون از دل این خاک بپاخاست
جام دل ما، کاسه ای از خون جگر شد

در همهمه ی خیزوستیزی که شد آغاز
این سینه ی ما بود که بیهوده سپرشد

بیدِکهنِ شهر که تندیسِ طرب بود
انداخته شد، دار شد و دستِ تبر شد

طومار مُغان، جِقّه ی کی، قُـبّه ی نادر
با تاجِ خشایار، همه بارِ سفر شد

خوردند و ببردند و به بیگانه سپردند
فرهنگِ زمان،‌ سنّتِ بردار- و- ببر شد.

مام وطن آزرده و پژمرده و خاموش
سهم اش زجهان،‌ چشم تر و دامنِ تر شد

صدها سده گیتی هیجان داشت نه خیطی
تا نوبت ما شد، همه چی زیروزبر شد!


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway