گـُوبـــاره
 

Monday, May 14, 2018


یـادداشـت های شـــــبانه: (۸۴)  



برای من، خیال انگیزی بنیادی ترین ویژگی شعر است. شعری که پیوندِ تازه ای میان دو یا چند پدیده نیافریند و نگاهی نو در ذهن شنونده و یا خواننده ی آن شعر پدید نیاورد، شعر نیست. خیال انگیزی از راه تصویرسازیِ شاعرانه، تنها ویژگی شعر است که آموختنی نیست. ویژگی های دیگر مانند، زبان، اندیشه و آرایه هایی مانند؛ فُرم، وزن و آهنگ را می توان با آموزش فراگرفت و استاد هریک از آن ها شد، اما تصویرسازی شاعرانه، یا به گفته ی خواجه نصیرالدین طوسی، "آوردنِ کلامی مخیّل"، نه آموختنی ست و نه پیش بینی پذیر. هیچ شاعری با تصویرسازی بیشتر، تصویرسازِ بهتری نمی شود. هیچ شاعرِ تصویرپردازی نیز، نمی تواند با اطمینان بگوید که در آینده شعری خواهد سرود. تصویر سازی، برآیندی از ذهنیتِ پیوند آفرین است و پیوند آفرینی نیز، بنیادِ نوآوری. از چشم انداز روانشناسیک، ذهنیتِ پیوندساز، ذهنیت سالمی نیست، زیرا که زندگی روزمره، نیاز به ذهنی تونلی و تمرکز گرا دارد. اما نوآوران، ذهنیتی واگرا و مرکز گریز دارند که برآیندی از پریش - ذهنی و گوریدگی اندیشه آنان است. 

انسان از هنگام زاده شدن تا واپسین نفس، با "بکن"، "نکن" های فرهنگی روبروست. پدر و مادر نخستین آموزگاران این رشته اند و دبستان و دبیرستان و دانشگاه و کار و اخلاق و دین و حکومت و رسانه های همگانی، همه می کوشند تا شیوه نگرشی را که با زمان انسان سازگار است، بدو بیاموزند. این چگونگی، "جورِ دیگر بینی" را برنمی تابد و گاه کسی را که چنان کند، گوشمالی می دهد. این چنین است که کارگاه خیال ما از کودکی ناکاره می شود و توانِ آفرینش پیوندهای تازه در میان پدیده های جهان را از دست می دهد. هم از اینروست که خیال انگیزی برای بسی بیش از بسیاری از مردم، ناشدنی می شود. این کار، نه با دانش انسان پیوندی دارد و نه با اندازه کارورزی و اندیشه ورزی او. گستره ی هنر، گستره ی بینش است و نه دانش. ترانه خان جان، نمونه زیبایی از شعر خیال انگیز و پرُتصویرِ شفاهی در زبان فارسی ست: 

همه ببرای سیا، صیدِ کمندت
پناه آهـــوا، سایه ی بلندت
شب و ابرسیا، کوهای سنگی
ستاره بارد از سُّمِ سمندت

در نخستین پاره ای این دوبیتی، شاعر، برای نشان دادن دلیری و پهلوانیِ خان جان، همه ی ببرهای سیاه را در کمند او گرفتار می داند تا زورمندی و توان نخجیرگری او را به خواننده گوشزد کند. این تصویر در پاره ی دوم کامل می شود. سایه ی بلندِ پهلوانی که همه ببرهای سیاه را به کمند خود گرفتار می کند، پناهگاه آهوان بی گناه و رمنده می شود. این بیت، از خان جان، شخصیتی افسانه ای می سازد. افسانه ای آشنا از آزادگان و رادمردانی که در گذارِ تاریخ، بر سرِ تبهکاران چون کوه فرود می آمدند، اما در برابر نیازمندان فروتن و نرمرفتار و دهشمند بودند. پاره پایانی این دوبیتی، با باراندنِ ستاره از سُّمِ سمند خان جان، از این چهارپاره، شعری خیال انگیز و ماندنی ساخته است. 

نمونه های دیگری از این دست تصویر پردازی که بیادِ من مانده است این هاست:    

در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
(نیما)

غریقِ زلالیِ همه آب‌های جهان ،
*
ستاره ‌بارانِ جوابِ کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه‌ی تاریک؟
*
لرزید بر لبانش لبخندی 
چون رقص آب بر سقف 
از انعکاس تابش خورشید...
(شاملو)
*
سلام ای شبی که چشم های گرگ های بیابان را
به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
(فروغ فرخ زاد)
............
www.youtube.com 



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway