گـُوبـــاره
 

Thursday, May 03, 2018


فرهنگ از نگــــاهی دیگر (۴)  


آگاهی از بودن در جهان، پیش نیازِ هوش اجتماعی ست. هوشی که برای داد و ستد و مراوده و زندگی با دیگران بکار می رود. این هوشِ حسابگر و دیگرشناس، انسان را در شناسایی اندیشه های دیگران و رفتارها و کردارهای آنان توانمند می کند. هنگامی که سازگاری با زیستبوم و ماندگاری در جهان، نیازمند به زیستن با دیگران و همکاری اجتماعی گردید، نیاز به تواناییِ شناخت دیگران، ابزاری زیستیارانه برای انسان شد. از آن پس تک زیستی ناممکن شد و اکنون دیگر هیچ کس نمی تواند در بیرون از گستره اجتماعی، زندگی فردی داشته باشد. واروی این چگونگی نیز این است که هیچ جانوری نمی تواند هیچ یک از رفتارها و کردارهای فرهنگی و اجتماعی انسان را از خود نشان دهد. جانوران نه اهل دوستی هستند، نه قرارداد می شناسند، نه مهربانی می دانند، نه رفتارهای سمبلیک از خود نشان می دهند، نه انقلاب می کنند، نه از آتش دوزخ می هراسند و نه در آرزوی رفتن به بهشت، شهید و یا شهید پرور می شوند. هیچ جانوری نه می تواند ازدواج کند و نه دوستی و نه شراکت با کسی. پذیرش این نهادها و هنجارهایشان، نیاز به دانش و بینش و توان و آموزش و پرورشی دارد که بدون داشتن حافظه و آگاهی و ذهن و زبان ممکن نمی شوند. وانگهی، سرسپاری به هنجارهای نهادینه ی قراردادی نیز در جاهایی که آن هنجارها با طبیعت سرِ سازگاری ندارند، بسیار تنش زا و دشوار است. این چگونگی را ستیز عقل و دل می خوانند و دل را نماینده طبیعت سرکش انسان و عقل را نماینده آگاهی حسابگر اجتماعی می پندارند. میلان کوندرا، در رمان جاودانه خود، سبکی تاب رُبای هستی، این چگونگی را درباره ازدواج کاویده و واگشوده است؛

” ....عشق تریزا برایش هم دلنشین بود و هم خسته کننده. هماره ناگزیر از پنهانکاری، نیرنگ، گذشت، قهر و آشتی، دلداری دادن، نمایش عشق خود به او، دفاع از خود در برابر آزارها و بهانه جویی های او بود… زیستن با همسر، بندبازی شگفتی ست؛ آمیزه ای از نیش و نوش، زشت و زیبا، راهی پُردست انداز و همنشینی گهگاه با مرگ و زندگی.” ۶

توانایی تاب آوردن زندگی با دیگری در زیر یک سقف، نیاز به بُردباری و شکیبایی و نازک کاری های ژرف اندیشانه ای دارد که تنها از دست انسان بزرگسالِ اجتماعی که همه فوت و فن ها و زمینه های زیستی این تردستی را می داند، برمی آید. این جانور اجتماعی نه تنها با همه تندی ها و تنش ها و دشواری های زیستی خود کنار می آید، بلکه گاه از دل آن ها شادی و شنگی و شوخی و خنده و دلگرمی دلمشغولی نیز برمی آورد. این همه برای آن است که خود – آگاهی، این بزرگترین برآیه ی زیستی، او را از بودنش در جهان آگاه کرده است و فراتر از آن، در بررسی و خواندن ذهنیت دیگران نیز توانمند نموده است. چنین است که هر انسان را به گوهر، روانشناس می توان انگاشت زیرا که می تواند آنچه در ذهن دیگران می گذرد را با گمانه زنی بخواند و رفتارها و کردارهای خود را در برابر او براساس آن ها بنا نهد.

هنگامی که کسی می گوید؛ می دانم که در ذهن او چه می گذرد، ادعای چنان بزرگی می کند که دانش های روانشناسی و اعصاب شناسی (نورولوژی) تاکنون از آن ناتوان اند.

 دنبــــاله 


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway