گـُوبـــاره
 

Sunday, December 13, 2015


پژواک 




دل درگرو گوری کهنه دارد
که از خورشيد خون می گرياند
و نگاهش درنگاه شادی تنديس توبه می‏ شود

عزادار همه آب‏ های رفته است
و خون‏ های نريخته ‏ای
که عصمت انسان را جريجه دار می کنند.

دردا،
همزبانی که تويی
همزمانی از روزگاران ِ گون زاران ِ بی تاريخ
دردا،
از آنی که منم.


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway