احمد کسروی را نمی توان با چشمداشت به آثارش، در زُمزه ی اندیشمندان نوجو و نوخواه دانست. او با هیچ یک از دستاوردهای جهان مدرن، از دموکراسی، پارلمانتریسم، آئین شهروندی، حق مداری گرفته تا آزادی های فردی و اجتماعی سرِ سازگاری ندارد و اروپا را سرمشق مناسبی برای کشورهای دیگر نمی داند زیرا که به گمانِ او: "اروپا در تنگنایی گیر کرده اکه نه راه پیش دارد و نه راه پس."
کسروی نه تنها پنداره ی آزادی انسان را که باوری کانونی در نگرش مدرن است برنمی تابد، بلکه با جغرافیای خیالِ انسان مدرن که در آن از جن و پری خبری نیست، بیگانه است. او همچنین فرهنگ مدرن را مایه ی سامان ستیزی و آسایش زدایی و واپسگرایی می داند و به اهمیت قانون در شکل نهادینه و مدرن آن نیز پی نبرده بوده است.
دنباله در اینجا