گـُوبـــاره
 

Monday, December 22, 2008


جهانی شدن آگاهی و دانش جهانی می خواهد. 


زندگی مدرن نيازمند به آگاهی از فوت و فن های ويژه ای ست که بايد آن را بگونه روشمندی آموخت. پيش از پيدايش جامعه مدرن، فرهنگ زيستی درهر سرزمين، برپايه شيوه بهره وری مردم از آن سرزمين شکل می گرفت و کشش ها و کوشش های مردم و زيستبومشان، اساس شيوه زيستی آنان را شکل می داد. اين کشش ها و کوشش ها پايه آموزش و پرورش سنتی و گاه نامدون بود که هر نوزادی در ده پانزده سال نخست زندگی خود، ناگزيز از فراگيری آنها بود. چنان بود که مردم هر سرزمينی، فوت و فن زيستن در زادگاه خود را می آموختند؛ ساحل نشينان، درکشتی سازی و ماهيگيری و دريانوردی خبره می شدند و بيابان زيان در قنات سازی و دامداری سايه بان سازی.

پيدايش جامعه مدرن در اول سده نوزدهم ميلادی توانست فرهنگ خود را با کمک نيروهای دريايی کشورهای جهانگيری مانند انگلستان، فرانسه، هلند، پرتقال، اسپانيا و ايتاليا به دورترين و ناشناخته ترين گوشه های گيتی بکشاند و ارزش های آن را چون فرهنگی، "برتر"، "بهتر" و "جهانشمول" بگستراند. رويدادهای تاريخ و سياسی پس از آن دوران تا کنون نيزسبب شده است که مردم همه سرزمين های جهان خواهان بازسازی زندگی و جهان خود به شيوه مدرن غربی باشند. در اين راستا، سرزمين هايی که پيش آهنگان تمدن در روزگاران کهن بوده اند، با آوردن پيشوند و يا پسوند؛ "نو"، "نوين" و يا "مدرن"، سرآمدی ديدگاه مدرن غربی و برتری آن را از فرهنگ و تمدن خود بدينگونه پذيرفته اند. نمونه اين چگونگی، ترکيه نو، ايران نوين و يا مصر مدرن در برابر مصر باستان است. بيشتر مردم اين کشورها در خوراک و پوشاک و شيوه های زيستی خود پيرو غربيانند و خانه ها و شهرها و جان و جهان خود را چون آنان می سازند و می آرايند و کاربرد ابزارهای اثاثيه های مدرن را مايه سربلندی و امروزی بودن خود می پندارند.

روزگاری دانش در هر سرزمينی، آگاهی زيسبومی و توانايی شناخت پديده های بومی پنداشته می شد. اکنون دانش در همه کشورهای جهان آموختن برنامه های آکادميک از کودکستان تا دانشگاه است. اين برنامه ها در همه کشورهای جهان نيز همسان است. درهمه دبستان ها و دبيرستان ها، رياضی و زبان و علوم طبيعی را در برابر رشته هايی مانند تاريخ و جغرافيا و نقاشی و علوم اجتماعی نهاده اند و پدران و مادران همه کودکان با آرزوی پيروزی فرزندانشان در رده رشته های نخست آنان را راهی دبستان می کنند. در همه کشورهای جهان، رشته های دانشی ارزنده تر از رشته های هنری پنداشته می شود. چرا؟

برای آن که برنامه های آکادميک کنونی همه کشورهای جهان، پيرو فرهنگ آموزشی دوران ملکه ويکتوريا در انگلستان است. در آن دوران، اختراعات شگفتی که چرخ ها و چرخه های انقلاب صنعتی اروپا را به گردش در آورده بود، همه ريشه در علوم طبيعی مانند؛ رياضی، فيزيک، شيمی و زيست شناسی داشت. اين چگونگی، دست اندرکاران اين رشته ها را دانشمندان بزرگ قلمداد می کرد و آنان را چون داننده رازهای گيتی و راننده جهان، بجای خدا می نشاند. اين انقلاب توانايی انديشيدن را بزرگترين توان انسان و خرد را تابناکترين گوهر هستی پنداشت و ذهن انسان را برترين بخش تن وی و کارگاه آفرينش خواند. از آن پس ديدگاه های ديگر که با افسونگری و افسونکاری سروکار داشت، به کرانه های کودکانه ادبی تارانده شد و انسان انديشيدن را گواه درستی بر بودن خود پنداشت.

تا پيش از پيدايش دوران مدرن، مردم هر ديار، سرزمين خود را مرکز جهان می پنداشتند و آن را کانون همه نيکی ها و خاستگاه خورشيد و ماه می دانستند. اما اکنون ارزش های اساسی بسياری از مردم جهان ريشه در سرزمين های ديگر دارد. ارزش هايی که آرمان های آنان را شکلی افسانه ای می دهد. نمونه اين چگونگی، پنداره؛ "مصرف بيشتر، زندگی بهتر" است. اين پنداره به جهانيان قبولانده است که داشت و انباشت ماديات، انسان را به خوشبختی نزديکترمی کند. پس رستگاری هرکس در اين جهان، در گروی دارايی اوست. يک نگاه سرسری به هر روزنامه ای در هر کشوری به شما نشان خواهد داد که همين پنداره ساده، هر روز و شب چه رويدادهای ناگواری در جهان پديد می آورد.

گفتيم که زندگی در هر جامعه ای فوت و فن خودش را دارد. اما پيوستگی و وابستگی کشورهای جهان به يکديگر و پيدايش آنچه امروز آن را "دهکده جهانی"، می خوانند، سبب شده است که اين فوت و فن ها در همه جا همگون و همانند باشد. پيدايش رسانه های همگانی و دامنه گستری بازرگانی بين المللی در جهان کنونی مرزها را بی معنا کرده است و مردم کشورهای پيرامونی را بسی بيش از پيش در تير رس آسيب های دام گستران جهانی قرار داده است. نمونه ای از اين چگونگی در کشور ما، تجربه سرمايه داران ايرانی در دوبی در چند سال گذشته است که در اينجا اشاره ای به گوشه ای از گرفتاری آنها شده است. اين گرفتاری نشان می دهد که ديگر درهای بسته کشور نيز نمی تواند جلودار دزدان جهانی باشد. پس چه بايد کرد؟

به گمان من بايد آموزش و پرورش را نهادی برای آماده سازی نسل فردا برای زندگی در دهکده جهانی ساخت. بايد پذيرفت که هرکاری راهی دارد و تا زمانی که کارها بدست کاردانان سپرده نشود، پيشترفتی در کار نخواهد بود. در سخنان مديران انقلابی که در باره سرنوشت کارخانه های مصادره شده گفته شده است، درس های تاريخی بزرگی ست که به آسانی نبايد از آنها گذشت.


Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway