گـُوبـــاره
 

Tuesday, August 10, 2004


ناگفته گويى در ادبيات امروز ايران 


شیوه ی اندیشیدن و کارکرد ذهنیت مردم آن جامعه دارد. قدرتمندان همواره برآن اند تا همراه با بازسازى جهان بدلخواه خود، جهانِ ذهنیِ یکایک مردم را در راستاى هدف‌هاى خود بازآرایى کنند تا هر فرد، پاسدارِ خودگمارده‌ی ارزش‏هاى آنان باشد. این کوششِ بى‌امان که دستکارِ تردستى‏ها و ترفندهاى فن‌آواران ِ ویژه کار است، سربراهان را پاداش می‌دهد و سرپیچان را گوشمالى می‌کند. چنین است که آنان که تن به تورِ ترفندهای حکومت‌های خودکامه که انحصارگرایان قدرت و ثروت در جامعه‌اند، نمی‌دهند، به‌ناگزیر باید راه‌هایی برای گریز سانسور و ستمِ حکومت بیابند. یکی از این راه‌ها، یافتن ترفندهای سانسور- گریز است که در هر کشور، شکلِ ویژه‌ی خود را دارد. در جایی، زبان شکلی نمادین به‌خود می‌گیرد و در جایی دیگر شمایلِ طعنه و طنز. گاه وارونه‌گویی کارساز می‌شود و گاه زبان ایما و اشاره.

سخن درباره‌ی کشاکشِ اندیشه و ایدئولوژى رشته‌ای ست که سرى دراز دارد و گستره دامنه‌دارى را در روانشناسى اجتماعى دربر مى‌گیرد. هدف من در اینجا تنها بررسى برآیندى از این رشته با اشاره به دو نمونه از کارهاى دو نویسنده‌ی ایرانى در چند دهه‌ی گذشته است. گفتن سخنى ناگفته و فتنه‌انگیز با کاربرد ِ ایهام، تمثیل، ارسال المثل، طنز و کنایه، بدانگونه که به درگویند تا دیوار بشنود و ناگفته‌اى را چنان نویسند که «عاقلان» دریابند، کارِ تازه‌اى نیست. دبیران و تاریخ‌نگاران و شاعرانِ گذشته، از دیرباز با این شگردها آشنا بوده‌اند و چندپهلویه‌گویی را سپرِ بلا مى‏‌کرده‌اند. اما آنچه امروز این شگردها را درخورِ بررسى مى‌کند، وجود سانسورِ سازمان‌یافته‌ی تشکیلاتى‌ست. این پدیده، هنرمندان و نویسندگان کشورهایى را که در آن‌ها آزادى بیان وجود ندارد، بر آن مى‌دارد تا بخش بزرگى از انرژى ذهنى خود را صرف یافتن شگردهاى سانسور- گریز کنند. چگونگى کاربرد این شگردها در ادبیات هر دوره، گذشته از بازتاب آن‌ها  وه اداره حکومت و نهادهاى اجتماعى در هر جامعه، پیوندى نزدیک با چگونگى اندیشیدن و کارکرد ذهنیت مردم آن جامعه دارد. قدرتمندان همواره برآن اند تا همراه با بازسازى جهان بدلخواه خود، جهانِ ذهنیِ یکایک مردم را در راستاى هدف‌هاى خود بازآرایى کنند تا هر فرد، پاسدارِ خودگمارده‌ی ارزش‏هاى آنان باشد. این کوششِ بى‌امان که دستکارِ تردستى‏ها و ترفندهاى فن‌آواران ِ ویژه کار است، سربراهان را پاداش می‌دهد و سرپیچان را گوشمالى می‌کند. چنین است که آنان که تن به تورِ ترفندهای حکومت‌های خودکامه که انحصارگرایان قدرت و ثروت در جامعه‌اند، نمی‌دهند، به‌ناگزیر باید راه‌هایی برای گریز سانسور و ستمِ حکومت بیابند. یکی از این راه‌ها، یافتن ترفندهای سانسور- گریز است که در هر کشور، شکلِ ویژه‌ی خود را دارد. در جایی، زبان شکلی نمادین به‌خود می‌گیرد و در جایی دیگر شمایلِ طعنه و طنز. گاه وارونه‌گویی کارساز می‌شود و گاه زبان ایما و اشاره.

سخن درباره‌ی کشاکشِ اندیشه و ایدئولوژى رشته‌ای ست که سرى دراز دارد و گستره دامنه‌دارى را در روانشناسى اجتماعى دربر مى‌گیرد. هدف من در اینجا تنها بررسى برآیندى از این رشته با اشاره به دو نمونه از کارهاى دو نویسنده‌ی ایرانى در چند دهه‌ی گذشته است. گفتن سخنى ناگفته و فتنه‌انگیز با کاربرد ِ ایهام، تمثیل، ارسال المثل، طنز و کنایه، بدانگونه که به درگویند تا دیوار بشنود و ناگفته‌اى را چنان نویسند که «عاقلان» دریابند، کارِ تازه‌اى نیست. دبیران و تاریخ‌نگاران و شاعرانِ گذشته، از دیرباز با این شگردها آشنا بوده‌اند و چندپهلویه‌گویی را سپرِ بلا مى‏‌کرده‌اند. اما آنچه امروز این شگردها را درخورِ بررسى مى‌کند، وجود سانسورِ سازمان‌یافته‌ی تشکیلاتى‌ست. این پدیده، هنرمندان و نویسندگان کشورهایى را که در آن‌ها آزادى بیان وجود ندارد، بر آن مى‌دارد تا بخش بزرگى از انرژى ذهنى خود را صرف یافتن شگردهاى سانسور- گریز کنند. چگونگى کاربرد این شگردها در ادبیات هر دوره، گذشته از بازتاب آن‌ها برکارهاى هنرى، نمایه‌ی بخشى از تاریخ آن دوره نیز مى‌تواند باشد.

دنبـاله



Post a Comment
Comments: Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway